شعر طنز اقتصادی
شعر طنز اقتصادی
” روزگار ناسازگار “
مدتی هست روزگارماشده ناسازگار
هم لباسشویی شده نشتی وهم یخچال افتاده زکار
از فریزر بخشی از آن یخ نمی بندد دگر
گشته فاسدگوجه وسبزی واقلامی دگر
صفحه تلویزیون خط روی خط افتاده است.
آنچنانی که دگر تلویزیون رفته ز دست.
بعدسی سال خدمت وده سال هم با زن نشست
مستمری حقیر کمتر ز نصف سکه هست.
اول خدمت حقوق ما بسا پنج سکه بود
خاطر ما فارغ و راحت زهر اندیشه بود.
یکصدو چل متر بنا از کف تمام تا پشت بام
ساخته شدبا مبلغ شانزده هزار تومان تمام.
یک عدد ماشین پیکان مثل رخشی راهوار
از فروشنده خریده شد به سی وهفت هزار
مانده ام با نصف سکه در مدار روزگار
چون کنم حل مشکلات بی شمار و اعتبار
هاتفی دیشب مرا داد این ندا
وجه جبرانی درآمد در حسابت ای صفا
یکصدو هفتاد هزارسهم عدالت هر نفر
می رود اندر حسابت هفته وماه دگر
می شود افزون حقوق بازنشست سال دگر
می شود مشکل تو را آسان همه بی درد وسر.
سراینده: فرهنگی بازنشست
محمد جعفر صفوی
ارسال شده توسط:۰۹۱۳۲۵۰۲۰۳۹ علی رجب زاده
@eshkabar