#یک_داستان_یک_پند ✍ امیرکبیر به شیراز رفت. برای اصلاح موی سر

#یک_داستان_یک_پند

✍ امیرکبیر به شیراز رفت. برای اصلاح موی سر به بازار رفت و در سلمانی (آرایشگاه) در بازار شیراز وارد شد تا موی سر و محاسن خود را اصلاح کند. سلمانی خیلی زحمت کشید و موهای او را اصلاح کرد. انتظار داشت امیرکبیر دستمزد زیادی به او بدهد. عده زیادی هم بیرون مغازه، امیرکبیر را نگاه می‌کردند. ولی امیرکبیر مزد متعارف را که یک ریال بود به او پرداخت کرد. سلمانی لب و لوچه‌ای به نشان نارضایتی از دستمزد خود خیس کرد. امیرکبیر گفت: می‌دانم از وزیر اعظم انتظار زیادی داری و این عیب نیست. اما من اگر دستمزد را زیاد پرداخت کنم، قیمت‌ها بالا می‌رود و مردم عادی دچار فشار می‌شوند. دستور داد محافظان یک انگشتر نقره به او دادند. و گفت: این هم هدیه سلطانی ما. بدان دستمزد برای کار تو بود ولی هدیه سلطان برای همه رعیت است که خارج از زحمت‌های آن‌ها پرداخت می‌شود.

عشق آباد خبر
@eshkabar
ارسال شده توسط:Azizallah
@eshkabar

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن