#آزادی #داستان-شب (قسمت هفتم) با همه ی بچه ها خداحافظی کردم و

#آزادی
#داستان-شب (قسمت هفتم)

با همه ی بچه ها خداحافظی کردم و دستی بر سر علی اصغر کشیدم و او با لبخندی بدرقه ام کرد.
از چند کوچه ی باریک با دیوارهای کاهگلی و پیچ های که آنطرفش مشخص نبود گذشتم. کوچه آخری که تمام شد سمت راست، محوطه ای خالیِ بدون دیوار، مثل همیشه آب و جارو شده قرار داشت و در انتهای آن مسجد امام رضا علیه السلام، بدون هیچ گنبد و گلدسته ای، ساده بود نماز واقعا در آنجا بر جان و دل میچسبید.
کفش هایم را داخل یکی از طبقه های جاکفشی بزرگی که دورتا دور پاگرد نصب شده بود گذاشتم و وارد شدم.
جمعیت در دسته های چند نفری ایستاده بودند و صحبت می کردند، یکی از آنها تا چشمش من را دید بلند گفت:
«برای سلامتی رزمندگان اسلام بلند صلوات بفرست»
همه صلوات فرستادند و به طرفم آمدند. احمدآقا نگاهی کرد و در گوشه مسجد به نماز ایستاد اما هنوز سرش روی گردنش تکان می خورد.
نماز تمام شد در محوطه با چندتا از دوست های قدیمی گرم صحبت بودم که از پشت سر دست هایی روی چشم هایم قرار گرفت و با صدای که عوض شده بود گفت:
ـ زود تند سریع، حدس بزن!
چند ثانیه فکر کردم، این کارها جز محمد از دیگری برنمی آید:
ـ محمد اینجا چه می کنی! فرشته نخاستیم، آدم باش!
برگشتم و در آغوشش کشیدم و پاسخ داد:
ـ چقد پیری شدی وا! فک کردی می تونی از دستم فرار کنی ها؟
ـ فقط چند روزه ندیدمت، نمیذاری نفس بکشم خب.
از بقیه خداحافظی کردیم و گوشه ی نشستیم، محمد گفت:
ـ برای کار مهمی اومدم پسر، امشب باید برگردیم ها!
ـ امشب! کلا اجلِ معلقی تو.
ـ بیا باهم بریم خونه ها! اماده شو بریم.
ـ نه! تو برو قرار ساعت دوازده میدون.
ـ تا دوازده مثلا چه گُلی به سر کی میخای بزنی؟ نکنه…
ـ نکنه چی؟ عاشق شدم وا! پاگیر شدم ها!
محمد خندید و من هم همراهی کردم و با لبخندی که به لب داشت خداحافظی کرد و همانطور که می رفت گفت:
ـ لازمت داریم علی آقا! عاشق نشی….
ـ ایشالله ساعت دوازده می بینمت…
به قدم هایم سرعت بخشیدم و پیچ کوچه ها را با سرعت غیر مجاز رد می کردم اما به عقربه های ساعتِ مچی از جنگ برگشته ام نمی رسیدم.
بالاخره دستم به قفل در رسید، باز کردم و وارد شدم، بلند صدا زدم:
ـ بی بی جان! بی بی جان!
سراسیمه از اتاق بیرون زد و گفت:
ـ چی شده حالت خوبه؟
ـ هیچی ببخشید، بی زحمت اماده شو بریم خواستگاری!!
ـ…
(ادامه دارد)

✍️ احمدی عشق آبادی
@eshkabar
ارسال شده توسط:پست زمان دار
@eshkabar

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن