#فلسطین #باز_باران_با_گلوله باز باران، با گلوله، با ستمهای فراوان می خورد
#فلسطین
#باز_باران_با_گلوله
باز باران،
با گلوله، با ستمهای فراوان
می خورد بر بام غزه
یادم آید روز باران
گردش آن دیو صهیون
مست و سرکش
در کنار دشت ویران
بین اجساد فراوان
کودکی ده ساله بودم
زارو نالان،جسم لرزان، روح خسته
با دوچشم کودکانه
زیرآوار
مادرم را غرق در خون دیدمش
سوی دیگر
خواهر شش ماههام را
داخل گهواره بی جان
می دویدم اینسو آنسو
پربهانه، باصدای عاجزانه
غرق وحشت
در میان دود و آتش
در به در بودم
دنبال پدر
می شنیدم از پرنده
داستانهای غمانگیز
از لب باد وزنده
ظلم های بی امانی
آه! چه غمناک بود باران
وه چه دردناک بود باران
وندر این غوغا و آشوب
میشنیدم از ره دور
آن نداهای رهایی
گام های استواری
خواهم آمد، با نوای آسمانی
با پیام شادمانی
پرتوان باش کودک من
با شعار
استقامت، پایداری
استقامت، پایداری
طلبه حوزه علمیه معصومیه سلام الله علیها عشق اباد
@eshkabar
ارسال شده توسط:Ahmad Rajabzadeh
@eshkabar