لَگدی خورد به دَر،، در که نه،، دیوار شِکَست.. خانه لَرزید

لَگدی خورد به دَر،، در که نه،، دیوار شِکَست..

خانه لَرزید و تَمامِ تَنِ تَب دار شِکَست…

سَمت دیوار و دَر آنقَدر هُجوم آوردند…

عاقِبَت پَهلوی آن مادَر بیمار شِکَست…

توی آتَش نِگران بود و به خود می پیچید…

استخوانهای ضَعیف تَنَش اِنگار شکست…

کاش درهای مَدینه وَسَطش میخ نَداشت…

سینه ی زخمی او با نوک مسمار شِکَست…

فِضّه دل خون شد و با بُغض صِدا زد: ثانی…

پای خود را به تَنِ فاطِمه نگذار،، شِکَست…

چه کُنَد با غَم نامردیِ این شَهر،،عَلی…

سینه اش پرشده از غُصّه تَلَمبار،، شِکَست…
@eshkabar
ارسال شده توسط:۰۹۱۳۲۵۰۲۰۳۹ علی رجب زاده
@eshkabar

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن