داستان کوتاه شماره (۳) به قلم

داستان کوتاه شماره (۳)
به قلم م.م

بوسه ی مرگ
امروز هشتمین روز است که از خانه بیرون نرفته ام دیگر دلم در خانه آرام نمی گیرد بالاخره دلم را زدم به دریا و رفتم بیرون . از خانه ما تا خانه پدر بزرگ و مادر بزرگم دویست متر بیشتر فاصله نیست . رفتم خانه آنها تا هم احوالشان را پرسیده باشم و هم از زندان خانه ی خودمان راحت شوم .
قبلش خودم را برای گلایه از دیر آمدن و سر نزدن در این چند روز آماده کردم و زنگ را زدم و بعد وارد شدم طبق معمول پدربزرگم در حال استراحت بود و مادربزرگم درحال انجام دادن کارهای خانه سلام کردم و دستم رو به سمتشان دراز کردم✋ مادربزرگم دستش رو مشت کرده جلو آورد و گفت : سلام تلویزیون گفته با هم دست ندین یا این طوری دست بدین .
من هم مشتش را گرفتم و بغلش کردم و صورتش را به صورتم چسباندم و بوسیدمش از صورت گرم و دست های پرمهر در عین زمختی اش آرامش گرفتم
در همین بین پدربزرگم از خواب بیدار شد و با دیدن من همان طور که انتظار داشتم لب به گلایه باز کرد که کجایی ؟ چه عجب از این طرفا ؟ بلاخره یادتون آمد که ما هم همین بغلیم ! اینقدر سرتون شلوغه که وقت نمی کنید به ما سر بزنید؟
مادربزرگم پرید تو گلایه کردن پدربزرگم و گفت اخبار گفته در خانه بمانید و جایی نروید که مریض می شوید و کرونا میگیرید
پدربزرگم گفت ای ای ای ! کرونا ! از همه جا کرونا میخواد بیاد عشق آباد ؟
یک هفته است که هر کس میاد خانه ی ما میگه کرونا اینجوری . کرونا اونجوری هی میگن دست ندید از خانه بیرون نیا…هم من رو می ترسونند و هم مادربزرگت رو …
خب تعریف کن چه خبر داری ؟….
بعد از چند دقیقه معاشرت به خانه برگشتم و به جمله مادربزرگم که گفت دست ندید و ترس تو چشماش فکر میکردم یک لحظه عمل قلبش یادم آمد اخبار گفته بود بیمارانی که سابقه ی بیماری قلبی یا تنفسی داشتند بیشتر مراقب خودشان باشند که بیشتر در معرض خطر هستند و همچنین از دست دادن و رو بوسی خودداری کنید
همیشه بوسه نماد دوست داشتن بوده ولی حالا باعث بیماری و مرگه
یاد صورت گرم و دست های پر مهر مادربزرگم افتادم نکند من باعث شوم که این صورت دیگر گرم نباشد و آن دست ها دیگر توان نوازش نداشته باشد
اگر من ناقل کرونا باشم و بقیه را بیمار کنم چی می شود ؟
اگر پدربزرگ و مادربزرگم باتوجه به سن بالا و بیماری و سیستم ایمنی پایین بدنشان از من ناخواسته کرونا بگیرن و زبونم لال ……
جواب بقیه را چی بدم !
عذاب وجدانم رو چه کار کنم !
خواستم خودم را از شر این فکر های تلخ رها کنم اما نشد
من هشت روز بود آنها را ندیده بودم دلم برای آرامش آغوششان تنگ شده بود بقیه ی بچه ها و نوه هایشان که شاید سالی دو سه بار بیشتر نمی بینندشان چه کار کنند؟
مگر می شود بعد از چند ماه عزیز دلت را ببینی و در آغوشش نگیری و نبوسیش؟
اما چه بوسه ای!!!!
بوسه ای که شاید باعث بیماری شود!
بوسه ای که شاید باعث حسرت اندوه و از دست دادن شود !
بوسه ای که شاید بوسه ی مرگ باشد .
@eshkabar
ارسال شده توسط:Ahmad Rajabzadeh
@eshkabar

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن