در آن سوی پنجره باغی است که من فقط دیوارهایش


در آن سوی پنجره باغی است که من فقط دیوارهایش را می بینم، نور از شاخ و برگ آن باغ جاری است، از همه ی این نشاطی که بر روی جهان پاشیده می شود مرا فقط سایه روشن شاخ و برگ ها که به روی پرده های سفید اطاقم بازی می کنند نصیب است. ناگهان نسیمی می نوازد و این سایه روشن ها جلوه ی تازه ای دارد. بعد از ظهر آخرین روزهای اسفند است. نمی دانستیم در آخرین روزهای سال غیرمنتظره ای رخ خواهد داد که قابل دیدن نیست و ما در مقابل این ذره ی کوچک ناتوان خواهیم بود.
به روزهایی می اندیشم که در راهند، روزهایی با نهایت سادگی و زیبایی شان، روزهای خوبی که روز و شب در خروش است و هیاهویی که پیوسته پشت دیوارهای خانه همواره برپاست. شهری که در هیجان است، برای زندگی هریک از ما پیش درآمد عظیمی است. طبیعت هیچ گاه بر یک منوال نمی گذرد، بالا و پایین دارد، زشت و زیبا دارد، خوشی و ناخوشی دارد، پذیرش همه ی اینها یعنی پذیرش زندگی، زندگی را زندگی کنیم، همین حالا و با همه وجود.
در آخرین روزهای سال برایتان سلامت آرزو دارم. عیدتان پیشاپیش مبارک.
نویسنده:فائزه جهانگیری
تدوین و فیلم برداری:نغمه مرادزاده
@eshkabar
ارسال شده توسط:Ahmad Rajabzadeh
@eshkabar

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن